پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

كارنامه

امروز رفتم كارنامه خانومي رو گرفتم ديدم نمره هاش از دم صفرن خيلي خوشحال شدم اخه من صفرو خيلي دوست دارم يادم مياد زماني كه دانش اموز بودم هميشه شاگرد اول كلاس مي شدم  ونمره هام هميشه 20 بودن گاهي اوقات خسته ميشدم تو برگه امتحان عمدا يكي دو سوالو اشتباه جواب ميدادم كه نمرم 18 بشه  علاقه خاصي به نمره 18 داشتم ولي از 19 خوشم نمي اومد نميدونم چرا ولي معلممون متوجه ميشد كه كلك زدم !!! از شوخي گذشته دخترم شاگرد ممتاز شده و همه ي نمره هاش خيلي خوبند  ممنون عزيزم  تو هم دختر همون ماماني ديگه!!دوست دارم عزيزم مباركه اينم كارنامه ي خانومي ...
10 اسفند 1390

خونه تكوني دلها

یک سال!! وای چه زود رفت برای من یکی که خیلی زود گذشت سالهای عمرمون مثل برق وباد میگذرند  ولی آیا قدر این روزای عمرمون رو می دونیم؟  آیا تو این روزا می فهمیم که از زندگی چی می خوایم؟یعنی چی باید بخوایم؟تو این سال چند تا دلو شکستیم؟چند تا دلو به دست آوردیم؟  ولی ای کاش بفهمیم که واسه چی به دنیا اومدیم  ای کاش روزی بفهمیمو خودمونو پیدا کنیم که زیاد دیر نشده باشه  خدا جون خودت کمکمون کن.سال ٩٠هم با تموم فراز و نشیب هاش گذشت.  این روزهای آخر هم می گذرند و به سالی نو می رسیم.  بهار یه فصل سبزه که ما رو به نشاط و شکفتن دعوت ...
10 اسفند 1390

كارها تمومي ندارن...

سلام گلكم خداجونم هر چي كار مي كنم كارهام تموم نميشن خسته شدم عزيزم پس اين عيد كي مياد هر چي جلوتر ميريم كارها بيشتر ميشن شايد از اينكه زود شروع كردم به نظر طولاني مياد ديروز رفتيم ابن سينا واسه خريد پرده هاي برره  هوا خوب بود بازار هم شلوغ پلوغ  واسه بابايي هم كت و شلواري خريديم ماماني هم سر خريدي كت ودامني برداشت مباركم باشه ديگه ! از ديشب هم سرفه هات بيشتر شدن چون روز قبل يكم سرفه ميكردي و يه كوچولو سرما خورده بودي من كه اصلا خوابم نبرد ديگه طرفاي صبح اروم گرفتي كه پاشدم اجيرو فرستادم مدرسه بابايي هم دوباره رفت دنبال كارهاششش.... هنوز كارهاي نيمه تموم زيادي دارم ولي نميدونم چرا امسال انرژي ندارم واسه كارها&...
10 اسفند 1390

كار امروز به فردا

بازم سلام سلاماي ما هم تمومي نداره چه اشكال داره سلام سلامتي مياره جونم واست بگه كه هنوز بابايي نيمده و ما همچنان تنهاييم ولي دايي اينا از تهران اومدن ومارو غافلگير كردند الانم از پيش ما رفتن خونه مامان بزرگ اخه مخشونو زديم گل پسرشونو ختنه كننداخه ميگن پسرمون تازه3 ماهشه دل ندارن كه بعضي ها ها ها!!!   گل پسر مامانو  تو بيمارستان سعدي  روز تولدش ختنه كرديم البته بدون اذن پدر جونش با خاله فاطمه آستكي  اخه چقدر بابايي دلش واست ميسوخت من كه خودم خيلي درد داشتم ونمي فهميدم دورو اطراف چي ميگذره ولي الان خيلي خوشحالم چون نبايد كار امروز رو به فردا انداخت  بخصوص اين كاررو ولي هنوز جشنتو (جشن ختنه سرور)نگ...
8 اسفند 1390

شق القمر!

سلام ديشب عمو  دو قلوها اومدن خونمون وبه بچه ها خيلي خوش گذشت پوريا خان واسه اولين بار بدون هيچ نق و نوقي خوابيد چون شبا موقع خواب با كلي لالايي خوندن و تاب تاب كردن خوابش ميبرد ولي ديشب از پا قدم عموها خودش تنهايي خوابش برد شق القمر كرده ديگه! اينم عكس گلم تو خواب ناز   ...
7 اسفند 1390

نيلوفر تكوني

سلام به همه  از صبح بابايي از اداره مرخصي گرفت  تا بره به كاراي ساختمون برسه قبلا ازش حرفي نزده بودم چون موقتا تعطيل شده بود به خاطر سرما وكولاك برره برره سرزمين ابا اجداديه بابايي اونجارو خيلي شديد دوست داره يه ويلاي كوچولوداره ميسازه داره كاراشو رديف مي كنه واسه عيد نوروز كه بچه ها امسالو راحت باشن وبهشون خوش بگذره اونجا بسيار خوش اب و هوا و خوش منظره هستش  مخصوصا بهار و تابستونش  امروز خونه تكوني رو شروع كردم اول از همه اتاق نيلو فر جونمو تكوندم نزديك ظهر بود كه نني زنگ زد و گفت دايي اينااز تهران اومدن خيلي خوشحال شديم و تا الان نتونستيم بريم بديدنشون چون كارا حسابي قاطي پاتي شده بو...
5 اسفند 1390

جشن نيلوفري(تقديم به نيلوفر مامان)

ششم تیرماه جشن نیلوفر روز ششم تیرماه هنگام جشنی است به نام «نیلوفر» که امروزه بسیار ناشناخته است و شاید به مناسبت شکوفا شدن گل­های نیلوفر در آغازین روزهای تابستان باشد. «ابوریحان بیرونی» از آن به نام جشنی تازه نام برده است و «خلف تبریزی» در برهان قاطع روز برگزاری این جشن را هفتم و یا هشتم مرداد ماه بر می­شمارد نیلوفر را مظهر گذشته و حال و آینده می‌دانند،، زیرا گیاهی است که در یک زمان، غنچه می‌دهد، گل می‌کند و دانه می‌دهد. نيلوفر نماد کمال است. زيرا برگ‌ها گل‌ها و ميوه اش دايره اي شکلند. و دايره خود از اين جهت که کامل‌ترين شکل است نماد کمال ب...
4 اسفند 1390

مرامتو پهلوون !!

از تو بعيده عشق مامان تو كه پهلووني مرامت بودو  هميشه موقع بالا رفتن از ديوار راست يا علي (لا علي )گفتن سر زبونت. پسر من اين روزها كمي كج خلق شده نمي دونم هنوز  داغ شيرو داره يا اخلاقش داره از جوونمردي بر ميگرده ! .پهلوون پنبه ي من خيلي قلدر شده جلوي ماماني قد علم ميكنه با صداي بلند عربده كشي مي كنه .اگه يه كوچولو بهش دست بزني با دستش مشت و شوت مي كنه  تو صورتت اونم نه يكي ...همه بچه هاي فاميلو دووف ميكنه روي زمين . يه يلي شده بياو ببين. قهر كردن كه كار هر ساعتشه .  تاب سواريش خودش يه دردسريه بزرگيه .چرخ سواريش كه ديگه نگو بجاي سواري گرفتن سواري ميده. روي ماشيناي كوچولوش ميشينه وجيغ هاي بنفش مي كشه كه چرا نمير...
3 اسفند 1390

تاب تاب ...

پسرم وقتي سوار تاب ميشه نبايد از پيشش تكون بخوري و مرتب اين شعرو واسش بخوني تا جايي كه كاربه جاي باريك ميكشه كه اگه ازش دور بشي خودشو ميخواد دووف كنه پايين تازشم ماشيناش بايد بدي دستش تا تاب بازي كنن وگرنه تو دونيو پوريا   و موقع خوابم به جاي لالايي خوندن ميگه تاب تابو واسم بخون  تاب تاب عباسي     خدا منو نندازي      اگه منو بندازي     ميرم تو كوچه بازي شعر تاب تاب از زبون پوريا:   تاب تاب عبويي    خدا منو نبايي    اگه منو ببايي    ميرم تو كوچه بايي     ...
3 اسفند 1390