پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

بوی عطر فردین.....

خداوند گر زحکمت ببندد دری       زرحمت گشاید در دیگری صبح روزشنبه  5بهمن بعد از 9ماه انتظار شیرین خداوند گل پسر دیگری به فریدون و فرزانه هدیه داد تا چراغ بی فروغ زندگیشون روشن بشه خدایا بخاطر همه ی الطافت ترا شکر .....البته و صد البته که هیچ فرزندی جای عزیز از دست رفته رو پر نمیکنه...وهر گل یه بویی داره ...ولی امیدوارم فریدون وفرزانه عزیز بازهم بوی عطر فردین رو با وجود این گل پسر حس کنندوارامشی باشه برای قلب شکستشون......ممنون خدا جووووونم... امیرمحمد جان تولدت مبارک ...
8 بهمن 1392

يه روز برفي .....

 سلام يكي دوسالي بود كه يه روز برفي زيبا رو نديده بوديم ...نيلوفر عاشق برفه و هميشه از اذرماه كه ميشه انتظار بارش برفو ميكشه وبعضي اوقات هم خودشو كلافه ميكنه هم مارو ....تا اينكه پنج شنبه همين هفته عمو سعيد گفت داره برف مياد پاشين بياين....ما هم بدون برنامه ي قبلي دست پاچه گاز ماشينو گرفتيم و د...برو به دل نگيرين اخه اصفهان برف نمياد و ما هم برف نديده....! رفتيم ويلاي برره و ...ديديم هوراااا  به به چه هوايي...هوا هواي مرگه! البته دور از جون همه اين تكه كلام مامانيه وقتي كه ذوق زده ميشه .....شب جمعه هم مهمان داشتيم و روز بعد هم به برف بازي و خوشي گذشت ...واقعا لذت برديم از هواي برفي ....خدا جوووون دمت گرم...." ...
30 آذر 1392

پاييز هزار رنگ....

چند تصویر از پاییز هزار رنگ …   پاییر هزار رنگ و جلوه گری هایش ..!ری، پاييز گر‌چه به ظاهر فصل مردن و فنا است، اما حقيقت چيز ديگری است؛ نهايت دوباره بودن و زيستن است، رفتن به خاطر بودن ديگری، مرگ برای زندگی دوباره، رفتن به روياهای شيرين...... حیفه که تصاویر زیبایی که گهگاهی حتی ممکنه از کنارشون رد بشیم و نبینیمشون رو ، حداقل به صورت تصویر نبینیم. پس تعدادی عکس میزارم اینجا که برخی از اونها مال سايت يكي از دوستان  و برخي از اونها مال حياط باغ خودمونه...   عكسهاي امروز 8اذر 1392 ...
8 آذر 1392

نظرتون چيه ....؟

سلام وهزاران دروود خوبين ؟ما مثل هميشه خوب خوبيم ..اميدوارم همگي شما هم خوبو سلامت باشين .به نظر شما ما يعني من و دختر خاله النا ميتونيم با هم اينده اي داشته باشيم ؟در نگاه اول هر دو مظلوم به نظر ميايم ولي ....بعد از كمي تفكر و تعمق ملت در مي يابند كه نه تنها به هم نميايم بلكه ممكنه در سا لهاي اتي سايه ي همديگه رو با تير بزنيم خوب اين بحث و نميشه تو يه پست گنجوند چون بي نهايت وقت ميبره ولي خلاصه كنم از دورا دور دلمون واسه هم ميتپه وبراي همديگه پرپر ميزنيم ولي وقتي به وصال هم ميرسيم اين پسر خاله كه من باشم هي وهي النارو پشت درو كنج اتاق ميچزونم و دختر خاله هم كم نمياره دهنشو باز ميكنه و انچنان جيغ هاي بنفش و قرمزي ميكشه كه اتش نشانه...
4 آذر 1392

بي گهواره....؟

یک تیر سه شعبه آمد و رسوا شد ذکر لب اهل خیمه واویلا شد  با حسرت و آه زیر لب گفت حسین این تیر چگونه در گلویت جا شد؟!   ...
3 آذر 1392

از عيد تا عيد....

  سلام و صد سلام به همه ي دوستان....همگي خوبين ؟سرحالين ؟ اومدم بنويسم كه اين چند روز يعني از عيد قربان تا عيد غدير مراسم ازدواج (خواستگاري .بله برون ومهربرون وعقدكنان)عمو روح ا..با بهشته جان بودند كه از صميم قلب براشون خوشحالم وتبريك ميگم اين پيوند اسماني رو و....خيلي حرفاي ديگه كه نميشه تو اين وبلاگ ازش حرف زدو همون بهتر كه گوشه ي قلبم بمونه ....ارزوي همه ي ما خوشبختي اين دو زوج بسيار مهربان و دوست داشتني است ... .الهي ساليان سال در كنار هم خوش و خوشبخت باشين. عمو روح ا.. وبهشته جان پيوند تان مبارككككككككك   ...
5 آبان 1392

واما بوي مهرو بوي تولد......

نيلوفر عزيزم تولدت مباركككككككككك     از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد ،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .   تولدت مبارک ...
2 مهر 1392

باز امد بوي مهر......

تا درون نيمكت جا مي شديم... ما پر از تصميم كبري مي شديم.... كاش هرگز زنگ تفريحي نبود... جمع بودن بودو تفريقي نبود... كاش ميشد باز كودك مي شديم... لااقل يكروز كودك مي شديم... مهر برهمه بچه مدرسه اي هاي قديم وجديد مبارك   ...
1 مهر 1392

اخ ... دلم.....

  دلم کمی خدا می خواهد... کمی سکوت ... کمی اشک ... کمی آخرت .... دلم،دل بریدن می خواهد! از خود و هر آنچه غیر خداست ......... کمی آغوش آسمانی نیاز من است... دلم یک کوچه بدون بن بست می خواهد!! و یک خدا ! تا کمی با هم قدم بزنیم.... فقط همین ...
16 شهريور 1392