پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

تحويل سال 91

خدارا شكر كه همه چيز روبراه شد واسه سال تحويل امسال تا خستگي چند وقت كار بي وقفه تو ساختمون برره از تن بابايي بيرون بره امسال از هر سال متفاوت تر بود  يه روز قبل از عيد بود كه رفتيم واسه اسباب چيدن تو خونه ي جديد كارها همه درهم برهم شده بودند 2شبي رو نخوابيده بوديم و خيلي خسته شديم ولي ذوق خونه ي جديد خستگيرو از يادمون مي برد از همه خوش حالتر نيلو فر جونم بود كه از خوشحالي پر ميزد بالاخره سال تحويلو تو خونه برره هر چند با امكانات محدود! دور هم بوديم همه خوشحال بوديم كل تعطيلاتو يا كارهاي نيمه تمامو انجام مي داديم يا مهماندار بوديم ولي بسيار خوش گذشت فقط فشار كار مامانيرو يه كوچولو بيمار كرد  كه به خير گذشت . اينم ع...
22 فروردين 1391

سلام ما اومديم

سلام به همه ي دوستان گلم كه در نبود ما هم سر زدند از همه عذر خواهي مي كنم  و اومدم بگم كه باز هم ما اومديم دلايل غيبت ما هم زياده  اول از همه تعطيلات عيدرو نبوديم وذوق خونه ي جديد و ديدو بازديد وبعد از عيد هم برگشت  برادران حاجي از مكه كه حسابي سرمون شلوغ بود و دليل اخر قطع اينترنت و غيره اميدوارم تعطيلات به همه خوش گذشته باشه.    ...
21 فروردين 1391

خداحافظي با سال 90

سلام "سال 90 هم با تمامي  فراز و نشيبب هاو خاطرات خوب و بدش گذشت و دو سه روزي بيشتر به اخر سال نمونده.   اميدوارم سال جديد براي همه پر بركت و سرشار از خيرو نيكي باشه" واما سالي كه گذشت براي خودم سال تنهايي و بي مهري اطرافيانم بود بي مهريهايي كه  تمامي وجودم رو سوزوند و خاطرات تلخ اون روزها تا سالهاي سال از ذهنم  پاك نميشه ولي  برخي ازاين مسايل باعث شد ادمهاي دوربر خودمرو بهتر بشناسم ادمهايي كه بين زبون و دلشون يه دنيا فاصله بود  و هميشه دم از ر فاقت و معرفت ميزدند و جواب خوبيرو با تمام وجودشون با بي معرفتي دادند  ولي خوشحالم از اينكه دوست و دشمن خودمرو شناختم و كسانيرو كه ت...
26 اسفند 1390

بابايي متشكريم...

بابايي ميدونيم كه هميشه زحمت ميكشي و ماقدر دان زحماتت هستيم ولي اين روزها خيلي تلاش مي كني كه خونه ي برره رو واسه عيد اماده كني از يك طرف كار اداره و از طرف ديگه كار پر مشقت ساختمون رو دوشته  بابايي ازت ممنونيم كه اينقدر به فكر ما هستي كه تعطيلات عيد بهمون خوش بگذره و راحت باشيم ديگه به اميد خدا كار ساختمون داره روبراه ميشه و همين روزهاست كه بريم اسباب وسايلو بچينيم ما همگي خيلي خوشحال هستيم و تو بيشتر چون هميشه اونجارو دوست داشتي واز اينكه زحمتمون رو دوش ديگران باشه ناراحت بودي عيد همه از همه جا ميان اونجا و خيلي خوش مي گذره به اميد خدا امسال عيد تو خونه ي خودمون نفسي مي كشيم و خستگي 2 سال زحمت با بچه ها از تنت بيرون ميره و ...
26 اسفند 1390

چهارشنبه سوري

زردي من از تو     سرخي تو از من از بيرون داره صداي تاپ و توپ و ترقه مياد الانه كه سقف خونه رو بريزن رو سرمون پاشيم بزنيم به چاك!(ساعت هفت بعداز ظهره) تو اين همه سرو صدا كه نميشه بري بيرون قرار ه با برو بچ  بريم  مزرعه ي خاله اينا واسه مراسم چهارشنبه سوري از رو اتيش بپريم و كلي برنامه ي ديگه بجز پوريا " پارسا و النا هم مياند هوا سردو طوفانيه طبق معمول هر سال * كاشكي بارونم بياد چقدر خوب ميشه مزرعه ي خاله اينا بيرون شهره  ما رفتيم باي باي تا ادامه ي سخن اميدوارم به همگي خوش بگذره پي نوشت: جاي همگي خيلي خالي بود  به النا و پوريا هم خيلي خوش گذشت از اول تا ا...
24 اسفند 1390

وب تكوني

با سلام امروز به اصرار دخترگلم خواستم كه يه وب تكوني هم داشته باشيم تا حال و هواي وبلاگمون هم عوض بشه اما چشتون روز بد نبينه دو سه ساعتي دستمون بند شد به بازسازي قالب و مخلفاتش همه ي وب بهم ريخت و با كلي دردسر براي خودم و مدير وبلاگ بالاخره كمي روبراه شد  با تشكر از مديريت محترم من خودم اون قالبو بيشتر دوست داشتم ولي چه كنم از دست اين دختره كشت منو از بس گفت قالب پروانه رو بزار  شما دوستان هم لطف كنيد نظر بدين   ...
18 اسفند 1390

بيا تا قدر همديگر بدانيم

بیا تا قدر همدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم بیا تا مهربانی پیشه سازیم به مشتی زرقو برق ، خود را نبازیم . چه آمد بر سر اقوام خویشان که گردید جمعشان اینطور پریشان چرا فامیل ها از هم جدایند چرا دوستان و رفیقان بی وفایند چرا خواهر ز خواهر می گریزد برادر با برادر می ستیزد . نبینیم خنده ای بر روی لبها نه روز آرامشی داریم نه شبها نه کس را لحظه ای آسوده بینی به صد کار جمله را آلوده بینی نه آسایش ، نه آرامش ، نه راحت همه مشتاق یک آن استراحت به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است درونش یک جهان اندوه و آه است یکی حج می رود سالی دو سه بار کنارش خواهرش نادار و نا...
17 اسفند 1390

اينم مباساي عيدگل پسل

  كلاه سليقه ي اجي بلوز شلوار سليقه ي ماماني و كفش هم سليقه ي بابايي حالا سليقه ي كدوممون بهتره؟ معلومه ديگه من ...! قيمت ها: كلاه 12000 بلوز شلوار مارك تو بويز 48000 وكفش 16000 با چند دست لباس تو خونه و يدونه سويشرت كلي بابايي تو خرج افتاد مباركت باشه گل پسري ...
16 اسفند 1390

از كوزه همان برون تراود كه در اوست

ب د اصلِ گدا چو خواجه گردد نه نکوست / مغرور شود ، نداند از دشمن دوست  گر دایره کوزه ز گوهر سازند/ از کوزه همان برون تراود که دروست سلام گلم ديروز براي خريد كفش بچه ها به خيابون سپه رفتيم  بعد از خريد توي پاساژ گفت وگويي توجه منو به خودش جلب كردديدم مردجووني  سر به سر يه پيرمرد كهنه پوش بدبخت ميزاره كه نگهبان سرويس هاي بهداشتي داخل پاساژه  اون جوون با غرور زياد پير مردرو مسخره ميكرد و مي خنديد تا توجه اطرافيانو به خودش جلب كنه من كه از گوشه چشم نگاهشون ميكردم دلم واسه ي پيرمرد سوخت چقدر بعضي ها ....! اون جوون  به پيرمرد ميگفت كه بيا چشم بسته پولامونو عوض بدل ك...
15 اسفند 1390