سلام عرضم به حضور شما كه بعد از چند وقت كه تصميم گرفته بودم پوريارو ببرم عكاسي امروز يه تكوني به خودم دادم و اول فسقلي رو بردم ارايشگاه تا بقول پوريا عمو شكلاتي يه دستي به سرو رو سبيلش بكشه خداراشكر كار صفا دادن پوريا بخيرو خوشي تموم شد و برعكس هميشه كه ارايشگاهو رو سرش ميذاشت پسر خوب و ارومي بود حالا نوبت به عكاسي رسيد دونفر مامور خندوندن اقا پوريا شدند كه متاسفانه لبخند به لباي خوشگلش نميومد و هر چي قربون صدقش رفتم كه بخنده فايده نداشت كه نداشت تازشم اخم ميكرد و مردونه مي گفت: ميميخندم تو راه بازگشت بخونه هم هر چي سعي كردم ازش دوتا عكس خوشگل بگيرم نميزاشت و پشتشو به من ميكرد و مي گفت عكس مي ميخوام شكلات مي خوام ...