پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

شعر آقا موشه

یه روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت : آخ وایسا، وایسا، کارت دارم من خرگوش بی آزارم بیا از سوراخت بیرون نمی خوای مهمون یواش موشه اومد بیرون  یه نگاهی کرد به مهمون دید که گوشاش درازه  دهنش بازه شاید می خواد بخوردم یا با خودش ببردم پس می رم پیش مامانم آنجا می مانم مادر موشه عاقل بود زنی با هوش و کامل بود یه نگاهی کرد به مهمون گفت ای بچه جون! این خرگوشه خیلی خوب و مهربونه پس برو پیشش سلام کن بیارش خونه   ...
5 دی 1390

لالالالايي

لالايي كن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبات هزار تا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نزاري تو شهر غصه لالايي كن مامان چشماش بيداره مثل هر شب لولو پشت ديواره ديگه بادكنك تو نخ نداره نمي رسه به ابر پاره پاره   ...
4 دی 1390

حرف دل

 سرزمین شقایق ها  آه...........  پاهایم از قانون سنگیه این آبادی شکست تا جز در مسیر آئینشان قدم بر ندارم کمرم  زیر آوار افکار رنگ پریده این قوم خم شد بس که بار سنگین احساس خشمم را به دوش کشید  دستانم در زمین آفت زده قلب این اهالی یارای چیدن گل احساس را ندارد    سرزمین شقایق ها آه...........  پاهایم از قانون سنگیه این آبادی شکست تا جز در مسیر آئینشان قدم بر ندارم کمرم  زیر آوار افکار رنگ پریده این قوم خم شد بس که بار سنگین احساس خشمم را به دوش کشید  دستانم در زمین آفت زده قلب این اهالی یارای چیدن گل احساس را ندارد  شانه هایم از زیر بار احساسی غریب از سر ترس شانه خالی ...
4 دی 1390

نرگس آتش پرست

◊نرگس آتش پرست◊ نرگس آتش پرست داشت شبنم مي فروخت با همان چشمي كه مي زد زخم مرهم مي فروخت زندگي چون برده داري پير در بازار عمر داشت يو سف را به مشتي خاك عالم مي فروخت زندگي اين تاجر  طماع ناخن خشك پير مرگ را همچون شراب ناب كم كم مي فروخت در تمام سال هاي رفته بر ما روزگار مهرباني مي خريد از ما وماتم مي فروخت من گلي پژمرده بودم در كنار باغچه ها گل فروش اي كاش با آنها مرا هم مي فروخت ...
4 دی 1390

يلدا

به صد يلدا الهي زنده باشي انارو سيب و انگور خورده باشي اگر يلداي ديگر من نباشم تو باشي وتو باشي و تو باشي ♠يلداتون مبارك♠ ...
3 دی 1390