يه اتفاق كوچولو
پسر گلم
امروز يه اتفاق كوچولو ولي خطرناك برات افتاد پسر گل من امروز يه مهره ي تسبيح رو فرو كرده تو بينيش واومده پيش اجيش وبهش گفته كه اجي بينيمو نگاه كن اجي با نگراني اومد پيش من وبه من گفت كه چي شده منم كه دست وپامو گم كردم وبابايي رو صدا زدم و با كلي تلاش ويه دنيا گريه ي پوريا بالاخره مهره رو در اورديم يه كوچولو خون اومد ولي طوري نيست عزيزم بزرگ مي شي يادت ميره!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی