پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

غصه ي اين روزها

1390/10/18 21:36
نویسنده : مامان پوریا
183 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام پسرم

مي دوني غصه ي اين روزهاي مامان چيه؟

كاشكي اين روزها زودتر بگذره روزهاي خيلي سختيه مامان بزرگ مريضه

 و تو بيمارستان چمران بستري شده مي دوني  مامان خيلي غصه داره

نني هفته ي پيش يهويي حالش بد ميشه

وبهش حمله قلبي دست ميده وآقا حبيب اونو به دكتر مي رسونه

 از اونجا هم منتقل ميشه بيمارستان چمران وتو بخش ccuبستري مي شه

وبعد از چهار روز ديروز به بخش قلب منتقل مي شه

نمي دوني پسر گلم مامان چقدر غصه دار نني بود

 و هيچ كاري هم نمي تونست واسش انجام بده

 چون توي كوچولو رو دستش بودي ومجال كاريو بهش نمي دادي

 وتنها كاري كه از دستم بر مي اومد رسيدگي به بابابزرگ ودعا كردن واسه نني بود

 ولي خدا رو شكر حال نني روز به روز داره بهتر ميشه وقراره سه شنبه آنژيو بشه

 وانشاالله روز بعدش هم مرخص بشه

وبدترين خاطره ي اين روزها روزي بود كه ملاقاتي نني از پشت پنجره ي

ccuبود و من چقدر اون روز گريه كردم وقتي نني رو از پشت پنجره غمگين وبيمار ديدم

و باز هم خدا رو شكر مي گويم كه حالش بهتره 

 وازباباو تو واجي هم عذر ميخوام كه اعصاب درست حسابي نداشتم ومثل روزهاي

 قبل بهتون نمي رسيدم

پسرم اميدوارم وقتي بزرگ شدي پشت پدر ومادرت باشي وقدر زحمات اون هارو بدوني

واميدوارم خدا همه ي بيماران رو شفا بده آمين

نازنین مادر من
می ستایم به همه عمر تو را
می پرستم به تمامی وجود
پیش پای تو، می افتم به سجود
ای بخاک تو مرا روی نیاز
هرگز از دیده مرا دور مساز.

سینه پاک و دل کوچک من
همه، از مهر رُخَت لبریز است
با تو، پائیز برایم چو بهار
و بهارم، بی تو
سرد و غمناک تر از پائیز است.
مادر از بهر خدا –
دیگر بیمار مشو
که دل کوچک من می لرزد؛
بی تو، من هیچم، هیچ
همه هستیَم از هستی توست
ای دل و جان مرا محرم راز
هرگز از دیده مرا دور مساز.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)