خانه ي غم

سلام به عزيز دلم

هر بار كه به خونه ي خاله ميرم  تموم غمهاي عالم ميريزن سرم  خداياخودت صبر بده فقط صبر ...

الان دو سه هفته اي از بيماري گل پسر ميگذره ولي هنوز نتونستم اون لحظات ناراحتي دلبندم رو فراموش كنم واي بحال فريدون عزيزم كه چطور با اين غم جانكاه كنار مياد خدايا من ناشكري نميكنم ولي بياد لحظه اي مي افتم كه اگه پدر و مادر فردين هم بالاي سرش بودن شايد اين اتفاق نمي افتاد ولي خدايا شايد كفر مي گويم و حكمت و مصلحت تو چيز ديگري بوده وباز هم ترا شكر .....

همه تو سر در گمي و بلا تكليفي هستيم  و هنوز هيچي از قضايا روشن نشده خدايا به حق اين روزهاي عزيز و اين اعيادمبارك مارو از اين سر درگمي نجات بده وكمك كن تا خون فردين نا حق پايمال نشه خدايا خودت كمك كن .

خيلي حرفها واسه گفتن دارم كه نميتونم بنويسم تا قضيه روشن نشده ولي جريانات اخير دهن به دهن تو شهر پيچيده و تقريبا همه خبر دار شدن وهر كي من يا باباييرو ميبينه ميپرسه چرا شما قاطي اين ماجرا شدين شما كه سرتون تو زندگيتونه و كاري با كسي ندارين ولي چند روزه پيش دايي به من گفت ناراحت نباش و برو خدا رو شكر كن كه خيري از سرت گذشته و شايد مسموميت پوريا مصلحتي بوده تا خون فردين پايمال نشه واقعا حرفش ارومم كرد تا ببينيم چي پيش مياد....